ذهن کور

نویسنده ای که از ذهنی کور بهره میبرد.

ذهن کور

نویسنده ای که از ذهنی کور بهره میبرد.

غرق آب

ای باران ، ای باران
مبار چنین.
بیا باهم به فکر عروسک دخترکی باشیم که شنا بلد نیست.

آخرین وداع

این تابستان نبود که رفت این بهار نبود که پیشتر با آن وداع کردیم

نه این فصلها نیستند که میروند

ما هستیم که میرویم.

چشم نواز

در سیاهی مطلق

تاریکی چشم نواز است.

پوسیدگی دندان

سگی دندان تیز می کرد
شاید شکلات و آجیل شب عید باعث این خرابی ها باشد!

طنز

چای تلخ از نوع قند پهلو.

بافت

او به بافتن علاقه‌ی زیادی داشت.
همیشه مهمل می‌بافت.

زیر ِ آب

یکی زیرآب میزند و یکی زیر آبی میرود
غریق چرت میزند
عجب دریای شلوغی است اینجا.

فراموشکار

فراموشکارم ، فراموشکاریم
یادم می‌رود ، یادمان می‌رود
کاش یادم می‌آمد ، کاش یادمان می‌آمد
چه چیزی را می خواهیم انجام دهیم،یا به زبان آوریم،یا اینکه بنویسیم...

گچ

سرزده به من سر زدی...
چند هفته ای است که سرم در گچ است.

زبان نفهم

جالبه
تمامی حیوانات روی زمین زبان یکدیگر (حداقل هم نوع خویش) را می‌فهمند،
ولی ما آدم‌ها زبان یکدیگر را نمی‌فهمیم...