ذهن کور

نویسنده ای که از ذهنی کور بهره میبرد.

ذهن کور

نویسنده ای که از ذهنی کور بهره میبرد.

نامه

همیشه نامه‌ام کوتاه بود.
همیشه نامه‌ام را با تمبر 50 تومانی برایت پست میکردم.
همیشه نامه‌ام با توصیفاتی از شرایطمان در شهرمان آغاز می‌شد و در بعد اخبارهای شهرمان ، اخبارهایی از خانواده و دوستانمان، خواسته های فامیلهای نزدیکمان ، و همیشه با آرزوهایی برایت به پایان میرسید.
همیشه نامه‌ام بدستت نمی‌رسید.



شنل قرمزی

شنل ای داشت قرمز اما نسبتی با شنل قرمزی و گرگ نابکار نداشت.

نگاه تو

نگاهت همچون یک رویا است
برای من نابینا

نمک

هرکس نمک خورد

نمکدون را پس نیاورد
فشار خون گرفت و آخر مُرد.

خستگی

خسته ، یک مرد با افکار پینه بسته.

درد من

حتما دردهایم ضرب المثل رو ناقض شنیده
چرا که کوه کوه میآد ، ولی مومو نمیره
فقط انبار میشه.

جنگ با بخیه

با دیدن قیمت بخیه و پانسمان
ترجیح دادم از عفونت تیر در پهلویم جان در دهم.

حق و او

همیشه با او بود،هیچگاه از هم جدا نمیشدند
در کوچه ، در بازار ، در مترو ، برروی پل هوایی ، در زیرگذر ، در سرچهارراهها ،
در خانه ، در محل کار ، در صف نانوایی ، در سر ماه
و...
آنقدر با هم بودند که شک دارم در سرویس بهداشتی از هم جدا شوند...

زندگی و بردگی

زندگی اوج ظلمت بود

زندگی آه کشیدن یک مرد بود

زندگی هم تلخ،هم شیرین بود
زندگی تلخی‌اش کمی بیشتر بود

فکر دنیا

میگه:
"از فکر دنیا دل کندم،
روی دیوار نشسته‌ام ، همش میخندم"