ذهن کور

نویسنده ای که از ذهنی کور بهره میبرد.

ذهن کور

نویسنده ای که از ذهنی کور بهره میبرد.

عده ای از ما

عده ای کلاغ قالب یارو می‌کنند

عده ای دیگر با رنگ پول پارو می‌کنند

عده ای در پی این دکتری آن دکتری

ناصرخسرو طلب دارو می‌کنند

عده ای درگیر یک جشنی بزرگ
خرج عروسی به این و آن رو می‌کنند

عده ای کشیده صورت سرخ می‌کنند

عده ای دیگر دعوی آبرو می‌کنند

عده ای در جنگ آن شیر ژیان ، اقتصاد
حریف خود را پشتک وارو می‌کنند

عده ای با دوستی همدست شده‌اند
خرابکاری های او جارو می‌کنند

عده ای دست از هرکار کشیده‌اند
دست در جیب تو فرو می‌کنند

عده ای در کنج هر خرابه و ویرانه ای

از سیمرغ* تمنای نوشدارو می کنند
عده ای با شعر یا نوشته ای
آدم بدخلخ خوشرو می‌کنند
عده ای همچون من دیوانه حال
خود با خویشتن رودررو می‌کنند
---------------------------------------
توضیحات:
*سیمرغ: منظور همان ساقی محلشان است.

قسمت این بود

خب داستان این بود و قسمت چنین

تو میباست که میرفتی آلمان ، فرانسه شاید چین


چه شد ماندم چه شد رفتی

شاید قسمت این بود؛ من گیلان باشم تو برلین


باید رفت باید رفت باید خواند

نغمه ی زندگی را نه با دشمنی یا کین


گویند در قسمت تغییر نیست

خدایا عاقبت بخیر بنما ، آمین


دل آشوب  را درمان نیست

نگویم برگرد ، قلبم بین


گاه می خوانم شعر، آرام گیرم

گاه سعدی گاه حافظ،مولوی،پروین


شاید که برگردی شاید که باز آیی

زندگی شود زیبا ، دنیا میشود تزئین


با دروغی ادامه خواهم داد

من زنده خواهم ماند بی تو این چنین است تلقین

.
.
.

خب داستان این بود و قسمت چنین

تو میباست که میرفتی آلمان ، فرانسه شاید چین


چه شد ماندم چه شد رفتی

شاید قسمت این بود؛ من گیلان باشم تو برلین

راه

این ره که میروی به ترکستان است

هر ره که برویم به گورستان است

ره راست این است ، کج میروی

ره راست سخت و کج آسان است

نامه ی دیگر

بنویس ای دستم نامه ای کوتاه

«به نام خدا

.

پایان»

این روزها

باید این تاریخ ها ثبت شوند

به صبوری یا  به دلتنگی

به دوری یا به سردی

به این دوری چند میلیون فوتی یا این دوری دوستی

به سنگینی  سیگاری یا شراب ناب دیگری

باید ثبت کرد این احوال را

حال خراب مرا یا خوبی حال تورا

بهار و باران

باران شبهای من

ای بهار زیبای من

ای تو رستاخیز فصل ها

ای تو سرآغاز هستی بخش

دستانت بوی خوش گیلاس را هدیه می کند

تو رخدادی دگر هستی

دیوار

بین این فاصله‌هایست دیوار

زیر این مرد خرابی است آوار
در شوق و در آرزو است دیدار

فریاد و فریاد و فریاد ِ دلتنگی
دنگ و دنگ و بنگ و آهنگی


کاش وصال فراقیست آمین
در کف این دل شوریست آذین
دیوار نیاز به پتکی است برلین

فریاد و فریاد و فریاد ِ دلتنگی
دنگ و دنگ و بنگ و آهنگی


مرد است و عشق و بیداری
آوای دود و عود ، تاری

چه در جنگل چه در دریا چه در غاری

فریاد و فریاد و فریاد ِ دلتنگی
دنگ و دنگ و بنگ و آهنگی

دور زدن ممنوع!

وقتی سرعت مجاز سرعته بیسته

وقتی  وسط اتوبان تابلو ایسته

وقتی برزگراه برای موتوری پیسته


اینجا دگ چه جای دور زدنه
اینجا دگ چه جای میانبر زدنه


وقتی سر کرایه دعواست

وقتی صندلی عقب بوی بنزین و گاز به هواست

وقتی هر زن و دختری همشیره‌ی این آقاست


اینجا دگ چه جای دور زدنه
اینجا دگ چه جای میانبر زدنه


وقتی تحریمی ، توی جنگی اونم فرهنگی

وقتی مقاومی ، توی جیبت چند کاغذ سنگی
وقتی خونه ای ، دست خالی و این همه ننگی


اینجا دگ چه جای دور زدنه
اینجا دگ چه جای میانبر زدنه


وقتی بیست و چند سالته تموم

وقتی تنهایی چه توی جمع چه تو عموم

وقتی تمام آرزوهات شده اند ناتموم


اینجا دگ چه جای دور زدنه
اینجا دگ چه جای میانبر زدنه...

پرواز

امشب پرواز را خواهم آموخت

هولم بده پرتم کن
من روی لبه ی رویای خویش هستم
من پرنده ای خواهم شد
آواز ندانم و پرواز به سوی تو
من را پرتم کن به دره

خوابها

خوابهایم را تقسیم کرده ام
کابوسها را من بر میدارم
رویاها برای تو
من به سیاهی خوابهایم راضی ترم
رویاها من را میترسانند.
نکند رویایی به پایان برسد.