ذهن کور

نویسنده ای که از ذهنی کور بهره میبرد.

ذهن کور

نویسنده ای که از ذهنی کور بهره میبرد.

آدرس غلط

به نشانی از آثار فردوسی می گشتم
آخر سر به اثری رسیدم
پر از شخصیتهای گوناگون ، پر از داستانهای گوناگون ، پر از رنگهای گوناگون
پر از صدای بوق
و یک تمثال خوش تراش از فردی

تیتاب

همیشه به کتاب علاقه داشتم.

یادم است کودکی ام می گفتم:

"مامان پول بده برم یه کیتاب بخرم با شیر بخورم."

تکرار

نمی دونم چرا همه چیز تکراری میاد ، تکراری میره
تکراری بوق میزنه ، تکراری حرف میزنه
حتی تکراری غذا میخوره ...

تنها یک کلمه

تو فکر نون بود ،

واو بود ، ه بود ، ی بود
به الفبا زیاد فکر می‌کرد.

بد آموزی

بعضی‌هایمان

بر آموزش طوطی مصرتر هستیم تا کودکانمان

فقط بعضی‌هایمان

لاله سرخ

بیا دخترم بابا برات عروسک فرستاده
مامان، اما اینکه فقط پا شه.
خوب توی جنگ فقط پاش سالم مونده بوده.
- کودک پای عروسک را بغل می کند و با بوسه ای از سوی مادر به خواب می رود.

کلماتی اهلی

گاهی کلمات را شلاق میزنم ، تا بر آنها سوار شوم.

آلودگی

دود از کنده بلند میشه
روی ابرها سوار میشه
روی سر مـا آوار میشه

گوشت

دست آدم به گوشت نمی رسید با خود زمزمه می کرد
" دست گربه به گوشت نمی رسه ... "

معامله

سخنم با حشرات :
"خودتون با زبان خوش از من فاصله بگیرید و برین خونتون "