زندگی اوج ظلمت بود
زندگی آه کشیدن یک مرد بود
زندگی هم تلخ،هم شیرین بود
زندگی تلخیاش کمی بیشتر بود
میگه:
"از فکر دنیا دل کندم،
روی دیوار نشستهام ، همش میخندم"
صدایی دوباره خروشید:
"آزادی"
نگاهم به پرواز پرندگان بود.
فردی به سمت من آمد و
چند قدم مانده به اینکه به من برسد:
"آقا ، آخر خط است."ای باران ، ای باران
مبار چنین.
بیا باهم به فکر عروسک دخترکی باشیم که شنا بلد نیست.