امروز در کتابخانه شهرمان (صومعه سرا) در گذر از قفسه های بهم ریخته ی کتابخانه با
هزاران کتاب منتظر (گرد و خاک دیده) ناگهان این کتاب من رو به خودش جلب کرد...
اول چند دقیقه ای سرپا خواندم بین قفسه ها در جلوی دیدگان دیگر کتابها...
بعد دیدم مطالب شیرین و من پاهایم سست و نا توان است به میز خویش رفتم و ساعتی آن را خواندنم.
کتاب بس جالبی است از نوشته هایی که در دهه آخر عمر خویش نوشته است.
از روزمرگی،مسائل اجتماعی،سیاسی،فرهنگی،رنجها،دردها،خفقانها و ...
که نوشته شده است.
=======================
جمع آوری توسط : عبدالرضا رضایى نیا
=======================
البته یادم نره که شراگیم یوشیچ نیز این کتاب را جمع آوری کرده است.
در قسمتی از کتاب، نیما در یکی از یادداشتهایش درباره شعر و شاعری می گوید:
شاعری
مثل صوفی گری است. منافی فعالیتهای اجتماعی نیست. اما قرابتی دارد؛ از
قبیل سلوک، حضور قلب، همت، مراقبه، تزکیه، وصل، فنای در آن. هرچند که زندگی
هدف است اما برای خوب رسیدن، شوق باید هنرمند را به جایی بکشاند که هنرش
هدفش شود.