-
نیشخند ایرانی-معرفی کتاب
دوشنبه 27 شهریورماه سال 1391 21:14
نیشخند ایرانی نویسنده: جواد مجابی ناشر: روزنه زبان کتاب: فارسی تعداد صفحه: 504 ----------------------------------------- این کتاب به نوبه خود شامل سه کتاب به چاپ رسیده جواد مجابی به نام های زیر میباشد: یادداشتهای آدم پرمدعا (آذر ۴۹) آقای ذوزنقه (آذر ۵۹) یادداشتهای بدون تاریخ (فروردین ۵۸) در آغاز کتاب نکاتی چند در...
-
مردۀ متحرک-معرفی کتاب
دوشنبه 27 شهریورماه سال 1391 21:05
نام کتاب : مردۀ متحرک نویسنده :لف نیکالایویچ تالستوی مترجم : آبتین گلکار ناشر:هرمس چاپ و صحافی :خجسته نوع کتاب : نمایشنامه درام در شش پرده-دوازده صحنه ----------------------------------------------------------------------- تالستوی در این نمایشنامه که آن را در آخرین سالهای زندگی خود نوشت موقعیتی را به تصویر میکشد که...
-
کتاب
دوشنبه 27 شهریورماه سال 1391 18:06
کتاب فقط متن اصلی نیست یاد بگیریم پیشگفتار،پسگفتار،توضیحات،مقدمه،یادداشت مترجم و ... هم باید خواند.
-
زیر ِ آب
دوشنبه 27 شهریورماه سال 1391 11:09
یکی زیرآب میزند و یکی زیر آبی میرود غریق چرت میزند عجب دریای شلوغی است اینجا.
-
شهر و تاریخ
یکشنبه 26 شهریورماه سال 1391 10:24
+آقا اینجا جمعه بازاره؟ -آره عزیزم جمعه بازار که میگن همینجاست البته ما نفهمیدیم اسم اصلیش جمعه بازاره؟مرجغل ِ(مرجقل)؟تولم شهر ِ؟آخه بازارش هم پنجشنبه هاست... نمادش هم همین چرخ و فلک ِ که من توی این 21 سال زندگی ندیدم یکبار بچرخه معروفه توی جهان نماد المپبک هم بود اختتامیه اش البته نمونه ی دیگری هم در کلیدبر هم موجود...
-
فراموشکار
یکشنبه 26 شهریورماه سال 1391 01:39
فراموشکارم ، فراموشکاریم یادم میرود ، یادمان میرود کاش یادم میآمد ، کاش یادمان میآمد چه چیزی را می خواهیم انجام دهیم،یا به زبان آوریم،یا اینکه بنویسیم...
-
خاطراتم با سهراب 3
جمعه 24 شهریورماه سال 1391 00:27
تیتر جراید « بالاترین آمار دزدی در ده بالادست » نمی دونم چرا یاد خاطراتم با سهراب و روز سیزده بدر کنار رودخونه افتادم. اون روزی که سهراب بهم گفت که ده بالا اونقدره با صفاست و خونه هاش پرچین های کوتاهی دارن نگو و نپرس...
-
گچ
پنجشنبه 23 شهریورماه سال 1391 23:48
سرزده به من سر زدی... چند هفته ای است که سرم در گچ است.
-
زبان نفهم
پنجشنبه 23 شهریورماه سال 1391 23:32
جالبه تمامی حیوانات روی زمین زبان یکدیگر (حداقل هم نوع خویش) را میفهمند، ولی ما آدمها زبان یکدیگر را نمیفهمیم...
-
درد دل
چهارشنبه 22 شهریورماه سال 1391 21:59
با یک دسته گل نچندان تعریفی رفتم به عیادت هاتف... همش می گفت : «چه شود اگر بری ز دل ، همه ی دردهای نهانم » خوب چه میشه کرد همه ی خاطره ها شیرین نیست.
-
آدرس غلط
جمعه 17 شهریورماه سال 1391 01:25
به نشانی از آثار فردوسی می گشتم آخر سر به اثری رسیدم پر از شخصیتهای گوناگون ، پر از داستانهای گوناگون ، پر از رنگهای گوناگون پر از صدای بوق و یک تمثال خوش تراش از فردی
-
تیتاب
پنجشنبه 16 شهریورماه سال 1391 02:01
همیشه به کتاب علاقه داشتم. یادم است کودکی ام می گفتم: "مامان پول بده برم یه کیتاب بخرم با شیر بخورم."
-
تکرار
سهشنبه 14 شهریورماه سال 1391 23:28
نمی دونم چرا همه چیز تکراری میاد ، تکراری میره تکراری بوق میزنه ، تکراری حرف میزنه حتی تکراری غذا میخوره ...
-
تنها یک کلمه
سهشنبه 14 شهریورماه سال 1391 20:44
تو فکر نون بود ، واو بود ، ه بود ، ی بود به الفبا زیاد فکر میکرد.
-
بد آموزی
دوشنبه 13 شهریورماه سال 1391 20:25
بعضیهایمان بر آموزش طوطی مصرتر هستیم تا کودکانمان فقط بعضیهایمان
-
لاله سرخ
یکشنبه 12 شهریورماه سال 1391 20:14
بیا دخترم بابا برات عروسک فرستاده مامان، اما اینکه فقط پا شه. خوب توی جنگ فقط پاش سالم مونده بوده. - کودک پای عروسک را بغل می کند و با بوسه ای از سوی مادر به خواب می رود.
-
کلماتی اهلی
یکشنبه 12 شهریورماه سال 1391 13:26
گاهی کلمات را شلاق میزنم ، تا بر آنها سوار شوم.
-
آلودگی
جمعه 10 شهریورماه سال 1391 23:51
دود از کنده بلند میشه روی ابرها سوار میشه روی سر مـا آوار میشه
-
گوشت
جمعه 10 شهریورماه سال 1391 22:38
دست آدم به گوشت نمی رسید با خود زمزمه می کرد " دست گربه به گوشت نمی رسه ... "
-
معامله
جمعه 10 شهریورماه سال 1391 21:36
سخنم با حشرات : "خودتون با زبان خوش از من فاصله بگیرید و برین خونتون "
-
فـرار
جمعه 10 شهریورماه سال 1391 17:32
ESC رو هرکسی که نام گذاری کرده باشه حتما خطای بزرگی مرتکب شده که تونسته بدین وسیله توانمند فرار کند!
-
خبر
جمعه 10 شهریورماه سال 1391 16:37
"سلامتی"بدترین جواب در قبال پرسش "چه خبر ؟" برای یک پزشک کم نام و آوازست...
-
خاطرۀ
جمعه 10 شهریورماه سال 1391 12:44
گزارشگر : یک خاطرۀ خوبتون برای شنوندگان تعریف می کنید؟ من : یک روز ... ام م م ممم ! همچنان من : می تونم بجاش چندتا خاطرۀ بد بگم؟!
-
ازدحام
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1391 23:28
شنیده شد مترو وارد ایستگاه شده است. اما مردم دیده شدند...
-
خاطراتم با سهراب 2
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1391 22:41
یادمه رفته بودم زندان دیدن سهراب. پرسیدم : آخه چرا ؟ مثلا می خواستی دور شی از اینجا کجا بری!؟ نگفتی میگیرنت! سهراب : فکر همه جا رو کرده بودم الا قایق رانی در مناطق بین المللی و صید از آبهای آزاد و شیلات و پلیس دریایی... خدا رو شکر بخیر گذشت و سهراب با وثیقه ای (چند میلیونی) تونست آزادی مشروط بگیره.
-
خاص
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1391 17:24
کوانتین را دیدم غمگین و محزون گوشه ای نشسته. گفتم : "what's up bro " گفت : " هدفم داستانی عامه پسند بود چه کنم که مورد پسند خاص و عام شده است "
-
دندون
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1391 11:39
خیلی اعصاب داشتم ، بی عصب هم شدم.
-
گورخر
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1391 09:08
خری دیدم که از زندان فرار کرده بود. گور بابای هرچی خر
-
چاه کن
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1391 00:58
حتما چاه کن ضرب المثل زیر را شنیده بود که قبل از خانه ی دیگری چاه خانه ی خویش را کنده بود. « چاه مکن بهر کسی ، اول خودت دوم کسی »
-
قرصهای سر وقت
چهارشنبه 8 شهریورماه سال 1391 21:57
« مادرجان این Tablet ، میشنوی این Tablet هر 6 ساعت یکباره ... شنیدی! »